به گزارش خبرنگار هزار ماسوله مختار شکری پور مستند ساز اهل نودشه طی نامه ای که برای مادرش در سومین سالگرد فوتش با عنوان نامه ای دیگر به مادرم در سومین سارگرد سفر خزانی اش نوشته است این دو اثر خود را که حاصل رنجی پنج ساله است تقدیم به او مي كنم.

متن نامه:
نامه ای دیگر به مادرم در سومین سالگرد سفر خزانی اش
سلام مادرعزیزم ، بازسالگرد رفتن حُزن آلود شما شد و بهانه ای دیگر برای باز گفتن ازبغض های درگلو مانده و مجال بروز شان با کلمه هایی لغزان ولرزان بر سطح این فضای مجازی درعالمی مجازی که به هنگام نامه نوشتن برای شما دارم .

مادرم ،این نامه ای که دارم برایت می نویسم با دیگرنامه ها فرق دارد چرا که جدا ازمویه ها و بازگفتن دردو تنگی دل ، 2خبربسیارخوش ُالبته با هزار تأسف خراش یافته به خاطر عدم حضور جسمانی شماُ برایت دارم : خبر اصلی ،که به گمانم درعالم تجریدی خود ازآن خبرداری و شاید هم بهتر ازما ؛ حضور شیرین و وصف ناپذیر"آریازگیان" * 1 درزندگی مان است که آرزوی تحقق نیافته ی شما دراین عالم بود.مادرم باور کن که حسرت نبودن شما درکنار ما و نبودن سایه مهربانت برسر"آریاز" ، با وجود حضور شیرین اش ، همواره با من است واین بیشترازپیش مرا درگیرنیستی شما کرده است .این هم که مدام خواهان بچه دار شدن ما بودی و برایت توجیه پذیر نبود که به خاطر دانشگاه"صفورا" این اتفاق شیرین والبته پرسر وصدا و مشغله را به تعویق بیندازیم . و چه راست می گفتی و ای کاش که به خواسته ات بیشترتوجه نشان می دادیم ولی مادرم چه کسی هجرت ناگهانی شما را انتظار می رفت ! امیدوارم که ما را ببخشید هرچند که می دانم توبهتر ازمابرامور واقفی واین را خواب هایی که می بینیم گواهی می دهند. آه وهزار آه که اگر بودی و شیرین کاری های آریاز را می دیدی ، آن وقت چه قربان صدقه ها بر زبانت و اشک شوق درچشمانت جاری می شد. این خلاء شما مرا درعذابی مُدام گذاشته است .حسرتی که امیدوارم وقتی این نامه با سروش غیب به دست شما رسید ؛ آتشی شود براین حسرت گدازنده !
خبر دوم اما ؛ تمام شدن ساخت فیلمی است که از زمان حیات شما داشتم درباره"احمدشاملو " می ساختم و حالا درهفتمین جشنواره بین المللی فیلم مستند ایران پذیرفته شده است. فیلمی که شما خیلی منتظر اتمام آن بودی . نه به خاطر درک و دریافت و شناخت شما نسبت به شاملو که تو ابزارهای آن را نداشتی بلکه به خاطر اینکه شاملو دغدغه من بود و این بارقه ای دیگرازرابطه مادر فرزندی بود. اینکه جون من شعرشاملو را گوش می کردم ودغدغه ام بود ؛ شما هم به آن توجه ویژه نشان می دادی وبهانه ای شده بود برای نشان دادن دوستداری واعتقاد واعتماد تو به من .حالا این فیلم ،که ساخت اش 5 سال طول کشید، تبدیل به 2 فیلم مستقل والبته مرتبط به هم با عنوان های "پروازدردایره حضور" و "درآستانه بامداد" شده است .مادرم من این خلاء را با تقدیم هر2 فیلم ام به تو و به یاد تو تاحدی وبه نوعی پر کرده ام .فیلم "پروازدردایره حضور" نیزبا تصویر تو که روی مزارت است و با شعری عالی از شاملو درباره مرگ تمام شده است تا شاید اینگونه "دردایره حضورتوپروازرا ادامه دهیم" تا مرهمی باشد براین حسرت بزرگ وکُشنده .این گریه ها اما برای من به نوعی سیّالیت درروح شما وتسکینی برهجرت خزانی شما برایم است .به همین خاطر، این روزها اوقات پرگریه ای را با شما و عکس های تان دارم از سر می گذرانم ؛ مثل هرسال که به 29 نحس آبان نزدیک می شوم. هیچوقت آن شامگاه شوم و سپیده دم فردای بدون تو را فراموش نمی کنم . سپیده دمی سرد که اتوبوس مقابل کوه بیستون ایستاد و آن کوه را با آن عظمت برایم سرد و دِفُرمه جلوه داد چرا که دیگر هیچ چیز ، حتی بیستون با آن عظمت باستانی و داستان عشق شیرین و فرهادی که درپیشینه دارد، برایم جلوه ای نداشت . حتی اکنون هم که نام بیستون را می شنوم ، یاد آن سپیده دم می افتم چون با مرگ شما عجین شد و انگار بیستون سرد ودِفُرمه ،که عمامه ای هم از برف بر سر داشت ، برایم تصویر مرگ شما شده است .مادر عزیزم ، داشتم می گفتم : چند شب پیش اتفاقی عکس های شما را مرور کردم ، بغض ام ترکید و با گورانی های هورامی که گوش می دادم به هم آمیخت و مِهی از اشک و آواز مرا دربرگرفت.
مادرجان ، فکر نکنم که نیار به ارائه گزارشی ازاوضاع مغموم مان به تو لازم باشد بدهم چرا فکر می کنم خودت از آن عالم والایت ما را می نگری . تو هستی و بهتر ازهمه از درد دلها ، دلتنگی ها و شادمانی های بی تو مخدوش شده مان را می نگری ! دیگر این فضای مجازی ،مجالی به ادامه گفتن ازیک سینه سخن ام را نمی دهد. پس سخن کوتاه می کنم تا حضوری پیش توآیم . دران قبرستان بلند ُ آنجا که چون بلوطی سربر شانه کوه نهاده ای و آرام گرفته ای ؛ رستگارازهیاهوهای برای هیچ این عالم ما که تحفه ای نیست اما شایم به آن .
1- "آریاز"نام پسرم است که خداوند آن را در4مرداد ماه امسال به ما هدیه کرد و حضور گرم و شیرین اش تمام زندگی و وجود ما را دربرگرفته است.آریاز نام مشترک کردی –ایرانی است به معنی راهنما و رهبر درهر دو زبان و گویا ریشه اوستایی دارد. البته درجایی هم به معنی بی زمان آمده است .
منبع:وبلاگ برف و بلوط
